خرید ساعت رولکس

ساعت رولکس اصل

خرید ساعت رولکس

ساعت رولکس اصل

ساعت رولکس,ساعت رولکس دست دوم,ساعت رولکس مردانه,ساعت رولکس زنانه,ساعت رولکس نقره ,ساعت رولکس طرح اصل,ساعت رولکس فیک زنانه,ساعت رولکس دیتونا,ساعت رولکس والار

بایگانی

مجموعه کامل شعر در مورد پرواز آزادی

يكشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۷، ۰۷:۰۹ ق.ظ

مجموعه کامل شعر در مورد پرواز آزادی

شعر در مورد پرواز , شعر در مورد پرواز روح , شعر در مورد پرواز عقاب , شعر در مورد پرواز بدون بال

با مجموعه شعر در مورد پرواز هواپیما ، اشعاری زیبا در مورد پرواز روح ، زیباترین شعر در مورد پرواز عقاب در سایت پارسی زی همراه باشید

اشعار پرواز

طایر دولت اگر باز گذاری بکند

یار بازآید و با وصل قراری بکند

دیده را دستگه در و گهر گر چه نماند

بخورد خونی و تدبیر نثاری بکند

دوش گفتم بکند لعل لبش چاره من

هاتف غیب ندا داد که آری بکند

کس نیارد بر او دم زند از قصه ما

مگرش باد صبا گوش گذاری بکند

داده‌ام باز نظر را به تذروی پرواز

بازخواند مگرش نقش و شکاری بکند

شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی

مردی از خویش برون آید و کاری بکند

کو کریمی که ز بزم طربش غمزده‌ای

جرعه‌ای درکشد و دفع خماری بکند

یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب

بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند

حافظا گر نروی از در او هم روزی

گذری بر سرت از گوشه کناری بکند

شعر از حافظ

نامت را

به تمام پرنده ها یاد داده ام

به آسمان

به ابرها

و به شعرهایم

دفترم را باز کن

هر شعری پرواز بلد نباشد

مال من نیست…

شعر در مورد پرواز روح

در خرابات مغان گر گذر افتد بازم

حاصل خرقه و سجاده روان دربازم

حلقه توبه گر امروز چو زهاد زنم

خازن میکده فردا نکند در بازم

ور چو پروانه دهد دست فراغ بالی

جز بدان عارض شمعی نبود پروازم

صحبت حور نخواهم که بود عین قصور

با خیال تو اگر با دگری پردازم

سر سودای تو در سینه بماندی پنهان

چشم تردامن اگر فاش نگردی رازم

مرغ سان از قفس خاک هوایی گشتم

به هوایی که مگر صید کند شهبازم

همچو چنگ ار به کناری ندهی کام دلم

از لب خویش چو نی یک نفسی بنوازم

ماجرای دل خون گشته نگویم با کس

زان که جز تیغ غمت نیست کسی دمسازم

گر به هر موی سری بر تن حافظ باشد

همچو زلفت همه را در قدمت اندازم

شعر از حافظ

باران که می بارد

دلم می خواهد

پروانه شوم

و از پیله ی خود بیـرون بیایم

تارهای تنیده ام را

بشکافم و

پرواز را بسوی آغوش تو

آغاز کنم

شاید…

مسیر خوشبختی

میان بازوان تو باشد.

پرواز هم دیگر رویای این پرنده نبود

دانه دانه پرهایش را چید

تا بر این بالش خواب دیگری ببیند!

آفتاب،

پشت پنجره

در انتظار پلک گشودن،

پرنده،

در انتظار پرواز

و عشق

در انتظار بوسیدن و

 نوازش تو ست.

گوش به راهم،

تا با “عزیزم” تو،

روزی دیگر بیاغازم.

بیدار شو گل من!

صبح ات بخیر…

در خانه غم بودن از همت دون باشد

و اندر دل دون همت اسرار تو چون باشد

بر هر چه همی‌لرزی می‌دان که همان ارزی

زین روی دل عاشق از عرش فزون باشد

آن را که شفا دانی درد تو از آن باشد

وان را که وفا خوانی آن مکر و فسون باشد

آن جای که عشق آمد جان را چه محل باشد

هر عقل کجا پرد آن جا که جنون باشد

بر گرد خسان گردد چون چرخ دل تاری

آن دل که چنین گردد او را چه سکون باشد

جام می موسی کش شمس الحق تبریزی

تا آب شود پیشت هر نیل که خون باشد

شعر از مولانا

شعر در مورد پرواز کن

آخرین بار

که داشتی تنت را

به من شیرفهم می‌کردی

فهمیدم پرواز

دست‌نیافتنی نیست

پرنده‌ام را بغل کردم

و در عطر نارنج‌هات

شناور شدم

آن دم

که دریا و آسمان

گم شود

پرواز، خواهم آموخت

پیش از آن که چشمانِ تو

دوباره باز شود.

بلورین است

چشمان مردی که تو را گم کرده

از زمستان می آید

نمی داند

شادی پرواز پرستوها

در آسمان بهار

از چیست!

  • محسن موسوی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی