شعر در مورد زندگی
شعر درباره زندگی زیباست
دورترین فاصله در دنیا،
حتی فاصلهی مرگ و زندگی نیست.
فاصلهی من است با تو
وقتی روبرویت ایستادهام
و دوستت دارم،
بی آنکه تو بدانی.
شعر زیبا در مورد زندگی زیباست
مانده ام چگونه تو را فراموش کنم
اگر تو را فراموش کنم
باید سالهایی را نیز
که با تو بوده ام فراموش کنم
دریا را فراموش کنم
و کافه های غروب را
باران را
اسب ها و جاده ها را
باید دنیا را
زندگی را
و خودم را نیز فراموش کنم
“تو” با همه چیز من آمیخته ای …
شعری در مورد زندگی زیباست
می خواهم تو را دوست داشته باشم
با یک فنجان چای
یک تکه نان
یک مداد سیاه
چند ورق کاغذ
می خواهم تو را دوست داشته باشم
با یک پیراهن کهنه
یک شلوار پاره پاره
دست هایی خالی
جیب هایی سوراخ
می خواهم تو را دوست داشته باشم
درون این اتاق پنهانی
پشت سیم خاردارهای تیز
روبروی گلوله باران های دشمن
می خواهم تو را دوست داشته باشم
با کمی زندگی
اندکی زنده ماندن.
شعری درباره زندگی زیباست
زندگی من از روزی آغاز شد
که تو را دیدم
شعر در مورد سختی زندگی
دیگر از یک لیوان نخواهیم خورد
دیگر بوسههای صبحگاهی نخواهند بود
و تماشای غروب از پنجره نیز
تو با خورشید زندگی میکنی
من با ماه
در ما ولی فقط یک عشق زنده است
شعری در مورد سختی زندگی
همه ی خواب های عمیقم را بر می دارم
– حتی کودکانه ترینشان را از دورترین سالهای زندگی ام –
به بال نسیم می بندم
به ایوان بیا
و همه ی خواب های مرا نفس بکش
عزیز بی نیاز من!
این همه ی بضاعت من است
برای خستگی چشم های تو!
شعر درباره زندگی سخت
گریز، اصل زندگی ست…
گریز از هر آنچه اجبار را توجیه میکند.
شعر در مورد سختی های زندگی
به تو فکر می کنم
و می دانم
فرصت اندک است
برای “دوست داشتنت”
به تو فکر می کنم
هر لحظه، هر روز
در خیابان، در اتاق،
کنار میز صبحانه، روی تختم
و روز به روز پیرتر می شوم
بدون آنکه بفهمم
بدون آنکه بدانی
چقدر اندیشیدن به تو شیرین است
حتی زمانی که جلو جوخه ی آتش ایستاده باشم
فکرت آدم را
از دنیا
از زندگی
از مردن غافل می کند.
شعر در مورد زندگی
- ۹۶/۰۶/۰۹